دارم فکر می کنم که همیشه explore vs exploit مطرحه آیا؟ یعنی مثلا توی زندگی یه جایی گیر کردیم و بهتر نمی شه! بریم بقیه جاها رو تقریبا ((شانسی)) بگردیم؟
که گشتم.
شاید باز باید شروع کرد به exploitکردن؟ باید دقیق شد و فهمید و رفت جای بعدی؟
که اینم رفتم.
این مدلی رفتن خیلی ایمنه اما گویی دنیا رو بفهمم از اینجا که منم؟ از این زاویه که داشتم نگاه می کردم از پیش؟. خب ممکن هست که زاویه های خیییلی جدیدی هم تو این مسیر پیدا بشه.
اما از طرفی هم، زیادی ایمن حرکت کردن هم شانس فهمیدن های جدید رو از آدم می گیره.
زندگی اگر بی نهایت بود، چقدر خوب بود!
ولی حالا که نیست. اما چه می شه کرد؟ دل به دریا زدن هام زیاد شده! ایمن نیست! با این تجربه ی دل به دریا زدن و گم شدن توی یه دنیای بزرگ(مثل پریدن وسط موضوعی که هییییییچ ازش نمی دونی توی research!)، اون مدل ایمنی که گاهی هم دلو به دریا می زنه بهترین مدلم بوده تا الان. و خب بهترین خودت باش! دست کم راه بهتری بلد نیستم!
اینکه اونقدر دل به دریا زدن ها زیاد بودن که دیگه وقت exploit شده باز. برگشتن به گذشته حتی!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها